پنج مکتب اقتصادی
علاوه بر مکتب شیکاگو می توان از چهار مکتب دیگر اقتصادی هم نام برد؛ سوسیالیسم، اقتصاد نوکلاسیک، مکتب تاریخی آلمان و انگلستان و مکتب اتریش. همان طور که می دانید سوسیالیسم به معنای وسیع کلمه، طیف متنوعی از اندیشه ها و متفکران را در برمی گیرد که تنها ویژگی مشترک آنها اعتقاد به وم برابری بیشتر برای انسان ها و افزایش نقش کارگران در اداره جوامع » است.
مکتب اقتصادی سوسیالیسم
کارل مارکس از متفکران و مبدعان روش علمی مبارزه با سرمایه داری» ، دو اثر اصلی و بنیادی به نام های مانیفست کمونیست» و کاپیتال» از خود به جای گذاشت که در اولی چارچوب کلی نظریه فلسفی او ارائه شده است و در کاپیتال نیز شرح تطور اقتصادی جهان با تأکید بر سرمایه داری آمده است که در واقع بزرگترین نوشته مارکس در حوزه اقتصاد ی است. مارکس در این کتاب علاوه بر گردآوری و نقد آثار پیشینیان، می کوشد تضادهای ذاتی سرمایه داری را که در نهایت به فروپاشی آن می انجامد، تشریح کند، اما مارکس در این کتاب و دیگر آثارش برخلاف آنچه هوادارانش می پندارند، از جامعه پس از سرمایه داری نه تنها تصویر روشنی ارائه نمی دهد بلکه اصولاً پایه نظریات وی مبتنی بر یک سری اصولی است که از ثبات علمی و وضوح معرفتی برخوردار نیست و تنها به این نکته تأکید می ورزد که جهان از مراحل کمون اولیه، برده داری و فئودالیسم گذشته و به سرمایه داری پا گذاشته و لاجرم از این مرحله هم عبور می کند و با ایجاد جامعه سوسیالیستی و مالاً کمونیستی، تاریخ جهان به صورت تک خطی به کمال و غایت انسانی خود که همانا رهایی همه انسان ها از استثمار است، می رسد. اگر چه مایه هایی از امید و آرزوی فردای روشن دراین آرا دیده می شود، اما به هیچ وجه این آینده نگری امیدوارانه و تطور مراحل جوامع طبقاتی منطقی و در دسترس بشر نیست. ضمن اینکه معلوم نیست این استثمار در مراحل دیگر بر سر انسان رها شده تکرار نشود. در حالی که در ادیان توحیدی به ویژه دین مبین اسلام، آینده از آن انسان های صالح، فعال و آگاهی است که خود در عرصه اجتماع حضور دارد و با آگاهی و گزینش خیر فردایی روشن را می سازد. از همین روی است که در تاریخ تحول اندیشه های سوسیالیستی ملاحظه می شود که علاقه مندترین هواخواهان مارکس یعنی سوسیال دموکرات های آلمان و روسیه در اصول به اصطلاح بنیادین مارکس تجدیدنظر می کنند و با تعدیل آموزه های وی در باب جزمیت تاریخی و ضرورت تحقق سوسیالیسم، پاره ای از اصول مارکس از جمله جنگ طبقاتی و حکومت دیکتاتوری پرولتاریا را نفی می کنند و مروج روش های دموکراتیک برای رسیدن به برابری به ویژه در ابعاد اقتصادی می شوند. روشنفکران چپ گرای اروپای شرقی و کمونیست های اروپایی در زمره این افراد هستند.
مکتب اقتصادی نئوکلاسیکها
در دنیای اقتصاد و نظریات اقتصادی، آدام اسمیت نقشی مثل افلاطون و ارسطو در فلسفه دارند. بر همین اساس علاقه مندان پدر علم اقتصاد همواره تلاش کرده اند کاستی ها و تناقض های علمی وی را در قالب شعبات گوناگون اقتصادی جبران کنند. یکی از جریان های کوشا در این زمینه، اقتصاددانان نئوکلاسیک یا مارژینالیست ها هستند. نئوکلاسیک ها اقتصاددانی هستند که قیمت ها، تولید کالاها و توزیع درآمدها را ذیل جریان عرضه و تقاضا در بازار تعریف می کنند و برای عقل حسابگر انسان غربی در زمینه سود و جذب فایده بیشترین نقش را قائل هستند. واژه مارژین، حاشیه یا مابه التفاوت است، اما معنایی که مارژینالیست ها از آن در نظر دارند، این است که در هنگام نیاز شدید به کالایی، خریدار انگیزه پرداخت پول تا سر حد توان را دارد، اما با مصرف اولین واحد کالا و کاهش نیاز به آن، برای خرید واحد بعدی، میل و انگیزه خرید کمتر می شود. پس باید تلاش کرد این نیاز کاسته نشود ولو از طریق ایجاد نیازهای کاذب. به این ترتیب تولید انبوه و حداکثر سود همواره تضمین می شود. اقتصاددانان برجسته ای که مبدع این بحث بودند، یعنی ویلیام استنلی، کارل منگر و لئون والراس پیشگامان انقلاب مارژینالیستی شمرده می شوند، اما انقلاب این سه نفر در اواخر قرن 19 توسط آلفرد مارشال تکمیل شد. اهمیت کار مارشال در کشف نقطه تعادل و بالانس بین نظریات اقتصادی کلاسیک ها و مارژینالیست ها بود. او با مثال دو تیغه قیچی به جای تأکید یکسویه بر یکی از دو طرف عرضه یا تقاضا، معتقد بود که تعیین کننده نهایی قیمت، نسبت بین عرضه و تقاضا است که می توان آن را با نمودار ریاضی نشان داد.
از درون آرای کارل منگر، مکتب اتریش سر بر آورد و آرای مارشال، الهام بخش شمار دیگری از اقتصاددانان از جمله جون رابینسون و ادوارد چمبرلن شد. تأکید اقتصاددان نئوکلاسیک در سال های پس از جنگ جهانی اول به رقابت کامل و موانع آن متمرکز شده بود. از درون این بحث ها، در سال های بین دو جنگ جهانی آرای تازه ای بیرون آمد که مدون ترین آنها مکتب کینز بود که به نظریه غالب تبدیل شد. جان میناردکینز که در زمان بحران بزرگ اقتصادی آمریکا ( 1931-1929) می زیست علت العلل این بحران را کاهش تقاضا تشخیص داد و پیشنهادی شبه سوسیالیستی ارائه کرد. براساس طرح وی، چون جامعه توان مصرف ندارد و این ناتوانی موجب کند شدن چرخه تولید می شود پس دولت باید با بالا بردن هزینه های خود به رونق تولید کمک کند. این فرمول کینزی در هنگامه ای که اقتصاد آمریکا و به تبع آن برخی کشورهای دیگر در رکود به سر می برد تا حدودی موثر واقع شد، اما با گذشت زمان و پر شدن ظرفیت های خالی تولید راه حل کینز با آفت افزایش نقدینگی در بازار و کسری بودجه دولت مواجه شد و ضرورت بازبینی در آن ملاحظه گردید. منتقدان کینز گروه تازه ای از اقتصاددانان بودند که با عنوان مکتب شیکاگو مشهور شدند.
در شماره گذشته به نقد متفکران مکتب شیکاگو به اقتصاد کینزی پرداختیم و گفتیم که اقتصاددان برجسته شیکاگو میلتون فریدمن با نقد نظریه کینز و ارائه بدیلی با عنوان نظریه پولی به انتقاد از مداخله دولت و هزینه های اشتغاای آن پرداخت و نظریه انتظارات عقلایی» را مطرح کرد و با واقعی کردن قیمت ها و کاهش مداخله دولت در اقتصاد و به تبع آن کاهش هزینه های دولتی، تحول اقتصادی دهه های 80 و 90 میلادی را برای دولت های تاچر و ریگان و صندوق بین المللی پول به ارمغان آورد، اما کمر بسیاری از مردم در زیر با فشار گرانی ها و گرسنگی خم شد.
در شماره آتی به مکتب اقتصادی اتریش و ریشه های آن خواهیم پرداخت.
مشاور بشار اسد:
اردوغان، کاملاً با رژیم صهیونیستی هماهنگ است
مشاور رسانهای و ی رئیسجمهور سوریه گفت که توافق آتشبس در ادلب به نفع سوریه است و ترکیه و رژیم صهیونیستی در حملات خود به سوریه به طور کامل هماهنگ عمل میکنند.
کد خبر: ۱۰۹۱۶
۱۲:۴۲ - ۱۷ اسفند ۱۳۹۸
به گزارش "خط بازار"بثینه شعبان» مشاور ی و رسانهای رئیسجمهور سوریه در سخنانی، توافق آتشبس میان ترکیه و روسیه بر سر ادلب را به نفع سوریه دانست.
به نوشته خبرگزاری رسمی سوریه (سانا)، او به شبکه السوریه گفت که این کشور به مبارزه با تروریسم ادامه میدهد و توافق مسکو در نتیجه فداکاریهای ارتش سوریه شکل گرفت که به گفته وی توانست بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر مربع را آزاد کرده و اجرای توافق سوچی در ادلب را تضمین کند».
بثینه شعبان، توافق آتشبس را در جهت منافع سوریه دانست و گفت که فداکاریهای ارتش این کشور توافقی را موجب شد که طبق آن بزرگراههای ام-۴» و ام-۵» باز شد و مبارزه با تروریسم نیز ادامه خواهد یافت.
مشاور بشار اسد افزود: این توافق موقتی است و به نفع ارتش و مردم سوریه در مسیر مبارزه با تروریسم و تکمیل اجرای توافق سوچی است؛ توافقی که رئیسجمهور بحران زده ترکیه در سطح داخلی و خارجی، بدان التزامی نداشت و اقداماتش نیز نشان دهنده بحرانی است که در آن به سر میبرد و اروپا و جهانیان بتدریج خطر تهایش را در پرونده آوارگان یا حمایت از تروریسم درک میکنند و دروغ و نفاقش در برابر جهان آشکار شده است».
بثینه شعبان گفت که هماهنگی میان روسیه و ترکیه پیش از این نیز وجود داشته و مسکو همپیمان مورد اعتماد دمشق است و دولت سوریه به گفته و سخنش احترام میگذارد.
او در خصوص حملات رژیم صهیونیستی نیز تأکید کرد: این حملات با هدف طولانی کردن جنگ صورت میگیرد و رئیسجمهور ترکیه به طور مطلق با رژیم صهیونیستی و آمریکا و دشمنان سوریه هماهنگ است و سخنانش در خصوص حمایت از موضوع فلسطین به هیچ وجه معنی نمیدهد؛ چرا که در واقع او برای منافع رژیم صهیونیستی در سوریه، لیبی و عراق کار میکند.»
مشاور بشار اسد در پایان گفت که سوریه به نیابت از جهان با تروریسم مبارزه میکند و این مبارزه تا آزادی کامل خاک سوریه و اخراج اشغالگران آمریکایی» تا هر زمانی که طول بکشد؛ ادامه خواهد یافت.
خروج آمریکا از توافق هسته ای و ستیزه جویی این کشور در مواجهه با مسائل جهانی، مسکو، پکن و کشورهای دیگر را بر آن داشته تا روابط خود را با ایران گسترش دهند.
به گزارش"پایگاه خبری تحلیلی خط بازار"برزو دراگاهی، تحلیلگر خاورمیانه رومه انگلیسی ایندیپندنت، در مقاله ای نوشت: "دولت ترامپ با اعمال دوباره تحریم ها و ایجاد محدودیت در روابط اروپا با ایران، تصور می کرد که می تواند ایران را مجبور کند تا مجدداً سر میز مذاکره بنشیند و معامله بهتری» صورت بگیرد، یا حداقل فرصتی شود تا مقامات کنار هم عکسی بگیرند و تاثیر خوشایندی بر انتخابات سال ۲۰۲۰ بگذارد.”
وی در ادامه نوشت: "اما حمایت پایدار دیپلماتیک روسیه و احتمالا سرمایه گذاری های چین در بخش انرژی و صنعت، به ایران اطمینان می دهد که می تواند ترامپ را پشت سر بگذارد، حتی اگر در انتخابات ۲۰۲۰ نیز دوباره پیروز شود.”
دراگاهی در مقاله خود از ورود ایران به شبکه اوراسیا تحت رهبری چین و روسیه به عنوان راه حل دوم نام برد و این در حالی است که "هر دو کشور چین و روسیه در رقابت با آمریکا هستند”. البته روسیه در مخالفت با تندروهای واشنگتن صراحت بیشتری دارد و پس از اعلام تحریم های دوباره علیه بانک مرکزی ایران، وزیر امور خارجه این کشور اظهار داشت که کشورش آنها را نادیده خواهد گرفت.
زمیر کابلوف، یک مقام وزارت امور خارجه روسیه، به خبرنگار ریو نووستی، گفت: "این اقدام ها تاثیری بر رویکرد ما نسبت به ایران نخواهد داشت. ما همانطور که برنامه ریزی شده است همکاری خود را با ایران در حوزه بانکی ادامه خواهیم داد.”
اسفندیار بتمنقلیج، متخصص اقتصاد ایران، نیز در این باره به ایندیپندنت گفت: "روسیه، مساله ایران را یک مطالعه موردی برای کاهش اثرات تحریم ها می داند و به همین دلیل با ایران درباره سازوکارهایی مانند سیستم های جدید پیام رسانی بانکی مشغول گفتگو است تا هر چه بهتر اقتصاد خود را از تأثیر تحریم های آمریکا حفظ کنند.”
به علاوه، شواهد اندکی وجود دارد که چین سرمایه گذاری های حائز اهمیت خود را در ایران افزایش می دهد که البته برای پکن رقم چندان زیادی نیست، اما اقدامات اخیر واشنگتن علیه ایران، اهمیت تهران را برای پکن افزایش داده است.
بتمنقلیج ادامه داد: "ترجیح بازارهای دیگر به ایران برای شرکت های چینی از نظر اقتصادی کاری آسان است، اما برای دولت چین از نظر ی سخت است که در مقابل تحریم های آمریکا تسلیم شود.”
ایران ممکن است روی همکاری با چین و روسیه از طریق کانال های مختلف حساب کند اما اگر اروپا با ایران همکاری کند، باید کانال بازتری ایجاد شود.
به گزارش فوربز، ستون اصلی توافق نامه جدید ایران و چین، این است که چین برای توسعه بخش های نفت، گاز و پتروشیمی ۲۸۰ میلیارد دلار و برای ارتقاء زیر ساخت های حمل و نقل و زیرساخت های ایران ۱۲۰ میلیارد دلار دیگر سرمایه گذاری خواهد کرد.
علاوه بر این، ترکیه نیز به رهبری اردوغان با چشم انداز اوراسیایی از ایران حمایت می کند. با وجود اینکه دیپلمات های غربی ادعا می کنند که شرکت های بزرگ ترکیه اکثراً از ترس خشم دولت ترامپ، از ایجاد روابط تجاری با تهران خودداری می کنند، اما آنها همچنین اقرار می کنند که ایران در ابداع سازوکارهای مالی جدید در کشورهایی مانند ترکیه یا عراق برای فرار از تحریم های آمریکا متخصص شده است.
وجه مشترک میان ایران، روسیه، ترکیه و چین مواجهه با فشارهای آمریکا است، به همین دلیل آنها به دنبال ایجاد زمینه های مشترک برای ارتقای روابط هستند. مادامی که رویکرد یکجانبه آمریکا، ایران را تهدید می کند، روسیه، چین و کشورهای دیگر نیز این خطر را در خود احساس خواهند کرد.
در این میان، تبریز که سایتهای مهم نفتی و گاز را در خود جای داده است نقطه شروع خط لوله انتقال گاز تبریز ـ آنکارا و نقطه محوری جاده ۲۳۰۰ کیلومتری جدید ابریشم است که ارومچی (پایتخت منطقه سین کیانگ) را به تهران، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و ترکمنستان متصل می کند و سپس از طریق ترکیه وارد اروپا می شود. طرح این خط لوله نیاز به همکاری روسیه نیز دارد که حیاط خلوت کشورهای پساشوروی است.
منبع: اقتصاد 24
مهر۹۸
خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد. در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته است
خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد.
به گزارش تابناک»؛ در همین راستا، دولت های عربی به رهبری عربستان و امارات نیز به نظر می رسد، مترصد این بودند که آمریکا از برجام خارج شود تا بلکه بتوانند اقدامات جدیدی را علیه ایران آغاز کنند.
به همین جهت بود که بلافاصله پس از خروج آمریکا از برجام، امارات متحده عربی نیز ضمن همراهی با آمریکا، تحریم هایی علیه برخی شرکت ها و اشخاص ایرانی اعمال کرد.
اما به نظر می رسد این پایان ماجرا نیست و دولت های عربی طرح های مدون و جامعی را برای مقابله با ایران در نظر دارند.
در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته و نوشته است: خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای ایران با واکنش منفی بین المللی مواجه شد، اما سه متحد آمریکا در خاورمیانه ـ اسرائیل، عربستان سعودی، و امارات متحده عربی ـ به گرمی از این اقدام استقبال کردند.
اسرائیل همواره مدعی بوده که این توافق برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت هستهای کافی نبوده و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس هم میگویند، برجام پوششی بوده است برای تشدید برنامههای ایران در راستای بی ثبات کردن جهان عرب. زمانی که از یک طرح جایگزین» برای سد نفوذ ایران مطرح میشود، آنها ایدههای فراوانی دارند.
عربستان سعودی و امارات هرگز با این استدلال باراک اوباما که همکاری و رفع تحریمها موجب تعدیل تهای انقلابی، مداخلات منطقهای و حمایت از افراط گرایان فرقهای توسط ایران میشود موافق نبودند.
بنابراین، آنها از حملات لفظی ترامپ و بازگشت تحریمها علیه ایران استقبال کرده و میخواهند ایالات متحده هرگونه تلاش اروپاییها برای پیدا کردن راهی که شرکت هایشان بتوانند با نهادهای ایرانی تجارت کنند را مسدود کنند.
البته گسترش قدرت ایران به عنوان یک قدرت منطقهای تا اندازه زیادی پیش از امضای توافق هستهای شکل گرفته بود و تحریمهای جامع بین المللی نتوانسته بودند، حمایت ایران از گروههای مورد نظرش در کشورهایی همچون عراق، سوریه، لبنان، بحرین و یمن را متوقف کنند.
از این روی، کشورهای حاشیه خلیج فارس انتظار ندارند، تحریمها به تنهایی بتوانند کاری بکنند. آنها امیدوارند با شکست داعش در عراق و سوریه، واشنگتن یک راهبرد منطقهای هماهنگ تر برای محدود کردن قدرت ایران را رهبری کند.
آنها همچنین خواهان اقدامات نظامی محدود و متمرکز برای پس گرفتن دستاوردهایی هستند که ایران از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ کسب کرده است.
در واقع آنها چنین رویکردی را در قبال حوثیهای مورد حمایت ایران در یمن در پیش گرفته اند و امیدوارند در مواجهه با رفتارهای ایران در آبهای خلیج فارس هم نقش داشته باشند.
این کشورها همچنین به دنبال آنند که واشنگتن هدایت مقابله با ایران را در عراق بر عهده بگیرد، اما عربستان سعودی در این زمینه هم نشان داده است که میخواهد نقشی دیپلماتیک، ی و مالی ایفا کند.
شاید راهبردیترین صحنه در تمام نبردها سوریه باشد؛ جایی که خیلی از کشورهای خلیج فارس دور است. این کشورها امیدوارند اسرائیل خط قرمزهایش در مقابل ایران را جدی بگیرد و زندگی را برای شبه نظامیان حزب الله در سوریه، حتی احتمالا در خود لبنان دشوار کند.
آنها به ایالات متحده تأکید خواهند کرد که نگذارد ایران از مزیت های فروپاشی داعش در غرب عراق و شرق سوریه برای ایجاد یک مسیر امن نظامی از ایران تا لبنان و مدیترانه استفاده کند. اگر چنین تحول راهبردی امن و منسجم باشد، ظهور ایران به عنوان یک ابرقدرت منطقهای را تضمین خواهد کرد.
کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنین از واشنگتن میخواهند ترکیه و روسیه را متقاعد کند که منافعشان در سوریه از طریق یک ایران قدرتمند و تهاجمی تأمین نمیشود. در غیر این صورت روسیه میتواند به مانع بزرگی برای کاهش نفوذ ایران در سوریه و فرستادن حزب الله به لبنان تبدیل شود.
در نهایت، در حالی که این کشورها خواهان یک جنگ تمام عیار با ایران نیستند، نشانههایی از تشویق به شورش اقوام ایرانی، همچون بلوچ ها، عرب ها، و کردها توسط کشورهای عربی و آمریکا وجود دارد.
هدف تغییر نظام ایران نیست و یک دلیل آن این است که در حال حاضر این احتمال جدی نیست. در عوض، آنچه آنها میخواهند یک کمپینِ سد نفوذ پایدار برای اعمال فشار به ایران جهت تغییر رفتار و جاه طلبی هایش و محدود کردن توانایی اش در بی ثبات کردن همسایگان و افزایش نفوذ این کشور است.
این یک مسأله بزرگ است و احتمالا بزرگتر از چیزی است که بسیاری از رهبران عرب درک کرده اند. دههها پس از رهبری آمریکا در منطقه، این کشورها به آن عادت کرده و از نظم منطقهای آمریکا محور سود برده اند؛ اما اکنون و به ویژه پس از عراق و افغانستان، آمریکاییها از طیفهای مختلف، پیشاپیش از یک جنگ دیگر در خاورمیانه خسته اند. شعار نخست آمریکا»ی ترامپ اشتیاق چندانی برای مداخلات این چنینی در ت خارجی را که مورد نظر متحدان عربش است، برنمی انگیزد.
کشورهای عرب خواهان تکرار ماجراجوییهای سال ۲۰۰۳ در عراق نیستند که مورد حمایتشان هم نبود. آنچه آنها میخواهند تلاشی در چند جبهه است تا با خنثی کردن گروههای مورد حمایت ایران، پشتیبانی از دشمنان و شورشیها و مسدود کردن اقتصاد این کشور نفوذش را محدود کنند. آنها بر این باورند که تنها واشنگتن میتواند چنین کاری کند. این ایده به ویژه بر تضعیف سپاه پاسداران و موکلانش در سراسر منطقه متمرکز است.
سد نفوذ ایران زمان خواهد برد، نیازمند صرف تلاش و نیروی نظامی است و بدون دردسر نخواهد بود. اما نیازی نیست و نباید همچون جنگ دیوانه واری باشد که سال ۲۰۰۳ برای تغییر چهره عراق و افغانستان آغاز شد. در عوض، همان طور که روسیه در سوریه نشان داد و حتی در خاورمیانه هم این ممکن است، باید اهداف محدود را با ابزارهای محدود تضمین کرد، به ویژه اگر متحدان با هم کار کنند. این چیزی است که عربستان سعودی و امارات در طرح جایگزینشان» برای برجام در نظر دارند.
انتخابات تمام شد اما حرف و حدیثهایش همچنان پابرجاست؛ مجلسی یکدست و یکرنگ که خانه ملت» تا امروز مشابهش را سراغ نداشته یا دستکم با این شدت و حدت نبوده است اما پرسشی که این روزها مطرح میشود، این است که قرار است زیر سایه این مجلس یکرنگ چه اتفاقی رخ بدهد؟!
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، نظر و دیدگاه صادق زیباکلام، استاد علوم ی و تحلیلگر اصلاحطلب اما نسبت به این مجلس و دولتی که احتمالا 1400 از دل همین جناح راست برخواهد آمد، متفاوت است. او میگوید، تندروها برای آنکه نظر مردم را نسبت به این جریان تغییر دهند، دست به نرمشی قهرمانانه مقابل ترامپ خواهند زد تا از این طریق، گشایشهای اقتصادی به جای آنکه به نام و اصلاحطلبان نوشته شود، پای آنها ثبت شود. او همچنین برخلاف بسیاری تحلیلگران معتقد است، مجلس یازدهم به سمت تغییر نظام ریاستی به پارلمانی نخواهد رفت؛ چراکه از این اقدام سودی به کف نخواهد آورد، مضاف بر آنکه آنها همین امروز هم قدرت را در دست دارند، نیازی به چنین جراحی بزرگی ندارند. هر چند از احتمال این تغییر نگران است و میگوید، تغییر نظام ریاستی به پارلمانی آخرین بقایای مردمسالاری را هم از بین خواهد برد. زیباکلام همچنین درباره شکاف میان مجموعه حاکمیت و شهروندان، معتقد است که اگر اصولگرایان فکری به حال اقتصاد فلکزده این روزهای کشور نکنند باید منتظر تکرار دی ماه 96 و آبان ماه 98 آن هم با شدت و حدتی دوچندان باشند.
دوم اسفندماه گذشت و نتیجه انتخاباتی با مشارکت 42 درصدی مشخص شد؛ نگاه شما به سرنوشت و ترکیب مجلس یازدهم و رویکرد آن چیست؟
درباه مشارکت اول یک چیز را باید بگویم که حتی اگر ما آمار رسمی وزارت کشور مبنی بر 42 درصد مشارکت را هم بپذیریم، هیچ مشکل خاصی به وجود نمیآید زیرا بعد از آنکه مجالس کار خود را رسما آغاز میکند، هیچکسی نمیگوید صبر کنید ببینیم میزان مشارکت این مجلس 60 درصد بوده یا 80 درصد یا 40 درصد! مهم نقشی است که آن مجلس پیدا میکند؛ بنابراین ظرف چند هفته و شاید کمتر فراموش میشود که این مجلس تنها 42 درصد مشارکت داشته است و نصف به علاوه یک پای صندوق نیامدهاند.
آنچه در عرصه داخلی و بینالمللی مهم خواهد بود، این است که تهای مجلس یازدهم چگونه خواهد بود. درباره رویکرد مجلس نیز ماهها پیش از آنکه انتخابات برگزار شود، گفته بودم پیروز این انتخابات تندروها هستند و حتی اصولگرایان میانهرو هم چندان نقشی در مجلس یازدهم نخواهند داشت؛ بلکه طیفی از اصولگرایان تندرو به علاوه جبهه پایداری و همینطور حامیان محمود نژاد نقش مهمی را در این مجلس بازی خواهند کرد و عملا هم اینگونه شده است. در نتیجه در کلیت مجلس چه در بحث هیاترییسه مجلس و چه در مورد کمیسیونهای مهم مجلس مانند کمیسیون امنیت ملی و تخارجی و کمیسیونهای اقتصادی، عملا این تندروها هستند که سکان را به دست میگیرند. از سوی دیگر برخی از شوراهای عالی هم هستند که تعدادی از نمایندگان باید آنجا حضور داشته باشند و با رای صحن به عضویت این شوراهای عالی دربیایند که باز هم این نمایندگان تندرو خواهند بود که عضو این شوراها میشوند و همینطور ریاست مرکز پژهشها نیز به همین منوال خواهد بود. از همین امروز هم کسانی که انتخاب شدهاند بهویژه چهرههای شاخص، حملات خود را به و دولت آغاز خواهند کرد. البته این روزها به دلیل شیوع ویروس کرونا در کار آنها وقفه ایجاد شده است اما سر و صدای کرونا که فروکش کند، کار آنها نیز آغاز خواهد شد و حتی موضوع استیضاح و برکناری را مطرح خواهند کرد؛ البته فکر نمیکنم نظام این اجازه را به آنها بدهد که تا آنجا پیش بروند اما حملات خیلی جدی علیه در پیش خواهند گرفت. این تی که تندروها ظرف دو، سه سال اخیر هم پیش گرفته بودند که همه مشکلات از دولت نشات میگیرد و قاعدتا همین ت در سالهای آینده با شدت و حدت بیشتر ادامه خواهند داد؛ بنابراین این نگاه و پیشبینی است که در کوتاهمدت میتوان نسبت به سرنوشت مجلس یازدهم مطرح کرد.
فکر نمیکنید اصولگرایان این پیروزی را مقدمهای برای 1400 به کار گیرند؟
در بلندمدت مجلس یازدهم حرکت خود را تا انتخابات 1400 ادامه میدهد؛ به این معنا که چهرهای تندرو که حال شاید نژاد باشد یا کسی که مورد تایید اوست، نامزد اصلی اصولگرایان تندروها یعنی همین گروهی که در مجلس یازدهم اکثریت را دارند، خواهد بود.
یعنی شما فکر میکنید نظر شورای نگهبان تا 1400 درباره نژادیها تغییر میکند؟
این هم پرسشی است که آیا شورای نگهبان با حضور آقای نژاد موافقت خواهد کرد یا خیر؛ به نظر من برخلاف دوره گذشته اینبار آقای نژاد به این سادگی تسلیم ردصلاحیت نخواهد شد. یعنی چه شخص نژاد و چه پایگاهی که در مجلس یازدهم به حمایت از او حضور دارد، عقبنشینی نخواهند کرد و این موضوع تبدیل به کشمکش واقعی میان نژادیها و حامیانشان با شورای نگهبان خواهد شد. نمیتوانم حدس بزنم شورای نگهبان در این صورت عقبنشینی خواهد کرد یا خیر؛ این موضوع بستگی به شرایطی دارد که از نیمه دوم سال آینده به وجود میآید. به هر صورت اگر نژاد هم موفق نشود خود را به عنوان نامزد اصلی معرفی کند، فردی مانند سعید جلیلی، آقاتهرانی و . که در همین طیف تعریف میشود، وارد میدان رقابت ریاستجمهوریخواهد شد اما پرسش اساسی که در اینجا مطرح میشود، این است که از خردادماه 99 مجلس دهمی در کار نخواهد بود و آقای هم به گوشه رینگ خواهد افتاد و احتمالا از همان نیمه دوم 99 که دولت دیگر رمقی برایش نمانده، همان جان کمرمق را هم از دولت خواهند گرفت. پرسش اساسی اینجاست که تندروها با بحران همهجانبه و فراگیری که در عرصه اجتماعی و اقتصادی و تخارجی که کشور را در خود فرو برده، میخواهند چه کار کنند؛ چون دیگر هم نیست که بخواهند کاسه و کوزه همهچیز را بر سر او و فراکسیون امید خالی کنند؛ یا مدعی شوند که تهای لیبرالی و نئولیبرالی اصلاحطلبان باعث چنین وضعی شده است. در چنین شرایطی است که به نظرم داستان 84 تا 92 دوباره تکرار خواهد شد؛ به این معنا که هم قوه مقننه دست تندروها است و هم قوه مجریه به دست آنها خواهد افتاد و بقیه قوا هم که همواره دست آنها بوده است؛ بنابراین بحث این است با مشکلات بنیادی که کشور با آن روبرو است، چه خواهند کرد که لازم است به سرخط چند نمونه این مسائل اشاره کنم؛ ما در حال حاضر روزهای آخر 98 را پشت سر میگذاریم و این درحالی است که حسب آمار بانک مرکزی، تورم به مرز 40 درصد رسیده است (حال بماند که برخی میگویند آمار از 50 درصد هم گذشته) مشخصه دیگر که در روزهای پایانی سال 98 با آن مواجه هستیم، رشد اقتصادی منفی 9 است؛ برای آنکه متوجه شویم رشد اقتصادی منفی 9 یعنی چه، کافی است یک مثال بزنیم و آن اینکه در دوران جنگ تحمیلی رشد اقتصادی کشور یک الی یک و نیم بود؛ یعنی وضعیت امروز ما به مراتب هولناکتر و اسفناکتر از دوران جنگ تحمیلی است.
مساله سوم بحث بودجه است که حال با شرایطی استثنایی به تصویب رسیده و از همین امروز یکسوم آن با کسری بودجه مواجه است. یعنی از همین امروز دولت دستکم 150 هزار میلیارد تومان درآمدی که باید داشته باشد را ندارد؛ یعنی دولت قادر به تامین یک سوم از هر درآمدی که باید داشته باشد، نخواهد بود و این موضوع ربطی ندارد که رییسجمهوری است یا نژاد یا خاتمی. همینطور که مهم نیست چه کسی در مجلس حضور دارد. بلکه مهم آن است که کشور با یکسوم کسری بودجه مواجه است.
مولفه چهارم این است که جمهوری اسلامی ایران یکی از بالاترین آمار بیکاری در جهان را دارد؛ حال پرسش اینجاست که تندروها میخواهند با این مشکلات چه کار کنند؛ آنها با تحریمی که در آن قادر خواهند بود یک بشکه نفت را بفروشند، میخواهند چه کار کنند؟ حال فرض کنیم چند بشکهای هم به چین یا قاچاقچیان بینالمللی هم فروختیم، وقتی نمیتوانیم پول آن را جابهجا کنیم و امریکاییها همواره در حال رصد کردن معاملات و مراودات ما هستند، با این وضعیت چه کاری میخواهند کنند؟! به اعتقاد من تندروها بیش از هر زمان دیگری میدانند با شعار میشود حوزه ت را کمی نگه داشت یا پیش برد اما اقتصاد را قطعا نمیتوانید با شعار بچرخانید؛ مسلما این اقتصادی که درمانده شده است، نمیتوان با شعار نگاهمان به داخل باشد» یا مدیریت جهادی» و سپردن مدیریت به جوانان» و . اداره کرد و هیچکدام از این موارد باعث نمیشود بتوانید نفت بفروشید یا صادرات و واردات داشته باشید و قطعا نمیتواند مشکلات را مرتفع کند؛ مضاف بر آنکه دیگر هم در کار نیست که همه تقصیرها را به گردن او بیندازند؛ بنابراین به نظرم هیچ بعید نیست تندروها به نحوی نرمش قهرمانانهای نشان بدهند و به شکلی آبرومندانه با ترامپ کنار بیایند چراکه ترامپ هم به دنبال درگیری نظامی با ایران نیست. نکته دیگری که قابل توجه است، این است که امریکاییها به خوبی میدانند تندروها قدرت دارند؛ یعنی برخلاف و ظریف که هر چیزی را امضا میکردند و هیچ فایدهای نداشت و هنوز به تهران نرسیده، آنچه امضا کرده بودند، به هوا میرفت، (اتفاقی که درباره برجام رخ داد و هنوز جوهر برجام خشک نشده، تندروهای داخل کشور هر تیغ و تیشهای که میتوانستند بر آن زدند) اگر توافقی با تندروها صورت بگیرد، اینها قدرت را دارند که پای تعهدات بمانند. بنابراین من برخلاف بسیاری، در بررسی بازگشت تندروها به قوای مقننه و مجریه، نوری کمسو را انتهای این تونل، حداقل در عرصه عبور از بحران میبینیم؛ منتها پرسش اساسی این است که آنها میخواهند با مسائل ی و اجتماعی و همینطور با آزادی بیان و آزادی مطبوعات، حقوق شهروندی و زندانیان ی و. چه کار کنند. در حقیقت آنها با کنار آمدن با امریکا میتوانند به طریقی مسائل اقتصادی را رتق و فتق کنند اما مساله اینجاست که مشکلات دیگر چه خواهد شد؟!
یعنی با این تفسیر شما میگویید شورای نگهبان هزینه داد تا یک مجلس یکدست ایجاد کند برای آنکه حاکمیت نرمشی قهرمانانه نشان دهد اما گشایشهای اقتصادی به نام جریانی جز اصولگرایان ثبت نشود؟
واقع مطلب این است که هر کسی نرمش قهرمانانهای مقابل امریکا نشان دهد، قطعا مواهبی متوجه کشور خواهد شد؛ حال پرسش اینجاست که چرا شورای نگهبان، چرا اصولگرایان و چرا تندروها باید اجازه دهند این مواهب به حساب یا به حساب اصلاحطلبان ریخته شود؟! چرا این مواهب به حساب خودشان ریخته نشود؟! بنابراین تلاش میشود با حضور تندروها در بهارستان» و پاستور» نشان دهند وضعیت اقتصادی در زمان آنها خیلی بهتر شده و این چیزی است که برای مردم دستکم برای آن قشری که در نتیجه مشکلات اقتصادی جانشان به لبشان رسیده، مهم است؛ آنها وقتی میبینند تندروها توانستهاند وضع اقتصادی را بهتر کنند، چرا باید با آنها مخالفت کنند؟! بنابراین وقتی میدانند در این مساله چه منافعی هست، چرا باید آن را نصیب غیراصولگرایان کنند و اجازه دهند که غیراصولگرایان نفع نرمش قهرمانانه را به نفع خود منظور کنند.
کنار همه این تحلیلها برخی هم این نظر را مطرح میکنند که شورای نگهبان حاضر شد هزینه ردصلاحیتها را بپردازد تا در فقدان اصلاحطلبان و جریان منتقد، تغییراتی را در ساختار قدرت به وجود بیاورد که مصداق بارز آن میتواند تغییر نظام ریاستی به پارلمانی باشد؛ چقدر این تحلیل میتواند درست باشد؟
این احتمال وجود دارد که بخواهند آخرین روزنه رای مردم را که انتخاب رییسجمهوری است، با کمک مجلسی که صدر تا ذیل آن حکومتی است و حاکمی و گوش به فرمان حکومت، تحت تاثیر قرار دهند و چنین طرحی را پیش برند؛ چراکه اگر قرار باشد رییس قوه مجریه را مجلس انتخاب کند، مشخص است این انتخاب چگونه خواهد بود. یعنی فرض کنید ما در اردیبهشتماه 96 هستیم و قرار است همین مجلس دهم که یکسوم آن فراکسیون امید است، میخواهد رییس قوه مجریه را مشخص کند آیا هیچ تردیدی خواهیم داشت که این مجلس با تمام وجود رییسی را انتخاب میکرد، نه آقای را؟! بنابراین اگر امر واقع شود و رییس قوه مجریه، به دست مجلس تعیین شود، شخصا هیچ تردیدی ندارم که این آخرین بقایای مردمسالاری هم از بین خواهد رفت. همانطور که گفتم، مجلس یعنی همان مجلس دهم هم گوش به اذن نظام است و هر چیزی را که نظام بخواهد، انتخاب میکند؛ بنابراین با تغییر ساختار ی از ریاستی به پارلمانی، وضع بدتر خواهد شد. در نتیجه به نظر نمیرسد آنها برنامهای تدوین کنند که به بد شدن نظام رضایت دهند، صرفا برای آنکه قدرت بیشتری به دست بیاورند. ضمن آنکه نیازی هم به این کار نیست؛ چراکه وقتی نگاه میکنیم، میبینیم چندان تفاوتی نمیکند. برای آنکه مگر مثلا که توانست 24 میلیون رای مردم را جذب کند، چه کاری توانست انجام بدهد؟ پاسخ واضح است؛ هیچ. یا آقای نژاد که به قول خودشان این همه جسارت و شهامت داشت، چه کار کرد؟! او هم نتوانست کاری انجام دهد و همینطور آقای خاتمی و مرحوم هاشمیرفسنجانی هم نتوانستند کاری از پیش ببرند. واقعیت این است که رییسجمهوری باوجود اینکه از مردم رای میگیرد، خیلی نمیتواند چالشی برای نظام ایجاد کند؛ مثلا آقای چه مشکلی برای نظام ایجاد کرده است؟! حداکثر کاری که کرده، این بوده که مثلا در سخنرانی حرفی یا جملهای گفته است. این حداکثر کاری بوده که انجام شده، وگرنه همه ارکان واقعی قدرت بیرون از دولت هستند. من از شما میپرسم کدام تصمیم مهم را آقای پیش یا پس از انتخابات 96 اتخاذ کرده است؟! بنابراین من فکر نمیکنم رییسجمهوری به صرف اینکه انتخابی است، بتواند مشکلی برای نظام ایجاد کند. بنابراین اینطور نیست که نظام به این نقطه برسد که هیچ چارهای نیست جز آنکه این انتخابات 4 سال یک بار را هم حذف کند و همه مدیریت کشور یکدست شود. من چندان با این تحلیل موافق نیستم؛ ضمن آنکه درباره اتفاق مجلس یازدهم یک نکتهای را هم باید اضافه کنم و آن اینکه بسیاری معتقدند ردصلاحیتها باعث شد میزان مشارکت تا این حد کاهش پیدا کند؛ من به هیچ عنوان این نظر را قبول ندارم و اتفاقا معتقدم آقای عارف حفظ آبرو کرد و وارد انتخابات نشد. من معتقدم اتفاقا آقای مطهری، محمود صادقی باید از شورای نگهبان تشکر کنند که آنها را ردصلاحیت کردند؛ وگرنه آبرویشان میرفت. ببینید میخواهم به شما بگویم حتی اگر شخص سیدمحمد خاتمی هم وارد انتخابات شده بود و به عنوان سرلیست اصلاحطلبان وارد انتخابات میشد، باور کنید 100 هزار رای هم نمیآورد؛ یعنی میزان رای آقای خاتمی، محمود صادقی، پروانه سلحشوری و علی مطهری و. خیلی بالاتر از کارگزاران سازندگی و آقای مجید انصاری و. نبود. دلیل آن هم این است که مردم اساسا مدتهاست به صندوق رای پشت کردهاند و دستکم بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان با صندوق رای قهر کردهاند و من هیچ تردیدی ندارم آقای عارف که دوره قبل یک میلیون و نیم رای آورده بود، اگر این دوره از تهران نامزد میشد، 100 هزار رای هم نمیتوانست کسب کند. بنابراین یک مساله اساسیتری که ایجاد شده، این است که تندروها پس از رای 24میلیونی آقای بلایی بر سر صندوق رای آوردند که اعتماد عمومی را از صندوق رای سلب کردند. در حقیقت مساله اساسی این نیست که چه کسی صلاحیتش تایید شد و چه کسی رد شده است؛ بلکه مساله این است که امروز خیلیها میگویند برای چه باید برویم و رای بدهیم؟! مگر قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟! مگر این مجلس توانست چه اقدام مهمی انجام دهد؟! در حوزه تخارجی، ت داخلی، بنزین، نفت و . شما هیچ حوزهای را نمیبینید که مجلس توانسته باشد گامی مستحکم بردارد و ایضا آقای هم نتوانسته کار مهمی انجام دهد؛ بلکه تمام تهای کلانی که نظام میخواسته است، مجلس تصویب کرده و آقای هم اجرا کرده است؛ بنابراین، این مشکل اساسی است که به وجود آمده؛ در حقیقت اصولگرایان شاخهای را بریدند که خودشان روی آن نشسته بودند و آن شاخه عبارت بود از اعتماد عمومی به صندوق رای».
آقای زیباکلام بگذارید برگردیم به همان صحبت ابتدایی شما که گفتید بسیار زود فراموش خواهد شد که این مجلس با چه مشارکتی روی کار آمده است. این حرف منطقی است اما این واقعیت هم قابل انکار نیست که ما امروز شاهد نوعی بیاعتمادی عمومی هستیم و تفاوت مجلسی که با 40 درصد رای روی کار آمده نسبت به مجلسی که 60 یا 70 درصد آرا را پشت خود دارد، از حیث ترمیم یا تشدید این شکاف میان شهروندان و حاکمیت بسیار زیاد است و همین شکاف عمیق است که میتواند زمینهساز اعتراضاتی بیشتر شود. به هر حال مجلس دهم دستکم صدایی انتقادی را از تریبون خود متصاعد میکرد اما این مساله در مجلس یازدهم رخ نخواهد داد؟
نه به خاطر اینکه کسی در مجلس اعتراض نمیکند، بلکه اگر مجلس یازدهم و همینطور اصولگرایانی که احتمالا دولت را در آینده به دست خواهد گرفت، اگر فکری به حال اقتصاد نکنند، آبانماه 98 و دیماه 96 تکرار خواهد شد. بنابراین مساله این نیست که در مجلس یازدهم چون پروانه سلحشوری نیست که دو کلام حرف بزنند یا محمود صادقی و علی مطهری نیستند که دو کلام حرف بزنند تا دل مردم خنک شود، این شکاف بیشتر شده و اعتراضات افزایش مییابد، بلکه مساله بسیار بنیادیتر از این حرفهاست. بنابراین اگر نظام نتواند برای این اقتصاد فلکزده و درمانده فکری کند، یقینا اعتراضات به مراتب گستردهتر از آنچه در آبانماه 98 شاهد بودیم، رخ خواهد داد.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
درباره این سایت